صامت



من آدم سخت‌سفری هستم که زیاد سفر می‌کند! به نظر عجیب می‌رسد، اما نیست. دوستانم معمولاً از این که در سفرها همراهی‌شان نمی‌کنم مطمئن و ناراحتند، و در عین حال از این که زیاد سفر می‌روم و چطور و چگونه در عجب! واقعیت این است که این تضاد برای من با تعریف متفاوت از سفر معنا می‌یابد. من معمولاً بی‌هدف سفر می‌کنم. در واقع قبل از شروع سفر نه مکان‌های مورد نظرم را می‌دانم و نه مدت زمان سفر را. تنها چیزی که پیش از سفر مشخص می‌کنم، محل اولین توقف است. بعد از آن هر اتفاقی ممکن است رخ دهد و معمولاً هم همین‌طور بوده. مثلاً ممکن است توقف اولین روزم در شهری در جنوب باشد، اما در نهایت اکثر روزهای سفر را در شرق، غرب و یا شمال کشور گذرانده باشم. همین‌طور قواعدی مشخص را در سفر رعایت می‌کنم. توقف در هتل‌ها یا مکان‌های اقامتی تنها محدود به خوابیدن و استحمام است، بنابراین عجیب نیست اگر ساعت 6 صبح وارد هتل شوم و بعد از خواب چند ساعتی هتل را ترک کنم و به شهری دیگر بروم. در مورد زمان‌های توقف هم شرایطی مشابه وجود دارد. ممکن است ساعت‌های زیادی را بدون توقف صرف رانندگی برای رسیدن به مکانی کنم که کمتر کسی به آن علاقه‌مند است و بعد از رسیدن به جایی که دیگران برایش حداکثر پنج دقیقه زمان صرف می‌کنند، ساعت‌ها بمانم و غرق داستان‌های ندیده و نشنیده‌اش شوم. همه‌ی این‌ها و سایر شرایط، من را آدم بدسفری کرده که زیاد سفر می‌کند. به علاوه، وقتی در بسیاری از مناطق کشور، فاصله‌ی دو شهر چیزی در حدود چند کیلومتر ناقابل است و تفاوت دو شهر حتی آن‌قدر محسوس نیست که بدون توجه به تابلوها متوجه تغییر شهر بشویم، آیا حق نداریم بی‌هدف راه افتادن‌های وقت و بی‌وقت از این سر تهران به آن سرش را هم، که با تغییر فرهنگ و معماری و خیابان‌بندی و ادبیات و ساختار همراه است، سفر بدانیم؟ حتی از آن سفرها که بسیار باید تا پخته شود خامی؟

ادامه مطلب

مهم نیست که دو سال جهشی خوانده باشی و سر از پزشکی دانشگاه تهران در بیاوری. همین‌طور مهم نیست که تخصص را رها کنی و بروی سراغ معلمی. حتی مهم نیست که نسلی را شیفته‌ی نوشته‌هایت کنی. یا حتی مهم نیست که مشهورترین انتشارات کنکور را تعطیل کنی و بروی در پیله‌ی خودت. اما پایداری به حرف‌هایت مهم است، چون تنها تو بودی که پای حرفت ایستادی و حتی او را هم دوست داشتی.

ادامه مطلب

یادم نیست چه زمانی برای اولین بار وارد یکی از فروشگاه‌های شهر کتاب شدم. احتمالاً در اواسط دهه‌ی 80. فروشگاهی بزرگ‌تر و مجلل‌تر از سایر کتاب‌فروشی‌های مرسوم با دکوراسیون مدرن. عاری از شلوغی‌ها و به‌هم‌ریختگی‌های کتاب‌فروشی‌های خیابان انقلاب، با قفسه‌های چوبی شکیل و کدگذاری‌های دقیق به‌جای تلنبار کتاب در قفسه‌های فی بدرنگ. فروشندگان یکدست پوش جوان به‌جای پیرمردهای سال‌خورده‌ای که اهمیتی به رنگ و طرح لباسشان نمی‌دادند. بوی عود و چوب سوخته به‌جای دود سیگار شاگرد مغازه و گه گاهی صدای موسیقی به‌جای سروصدای داد زن‌های خیابان انقلاب. این بار تنها خبر از کتاب نبود. از همان بدو ورود می‌شد تنوع لوازم و تحریرهایی که تابه‌حال ندیده بودم، تابلوها و مجسمه‌ها و دستبند و ماگ و منبت و غیره را دید و حیرت‌زده شد. بخش جداگانه‌ای هم برای سی‌دی‌های موسیقی، کتاب‌های خارجی و زیورآلات طراحی شده بود.

ادامه مطلب

امروز بیست‌وپنج انسان جانشان را از دست دادند و چهار نفر قاتل شدند. گرچه بسیاری از ما این خبر را از پشت مانیتور کامپیوتر و لپ تاب و یا ال‌سی‌دی گوشی‌هایمان می‌خوانیم و با چند کلیک در موردش نظر می‌دهیم، اما مرگ انسان‌ها به‌سادگی بازی‌های کامپیوتری نیست. لطفاً حواسمان باشد، خشونت را به هر شکلی بازتولید نکنیم. تا همین‌جا هم کم‌اشتباه نبوده‌ایم.

 

 


برای همه‌ی ما پیش آمده که در گشت و گذار شبکه‌های اجتماعی غرق شویم. از دیدن یک کلیپ می‌رسیم به کلیپ بعدی و بعدی و بعدی، از خواندن یک توییت به توییت‌های دیگر، از یک صفحه‌ی ویکی‌پدیا شروع می‌کنیم و بعد از چند ساعت چند ده صفحه‌ی ویکی پدیا را خوانده‌ایم. جالب‌ترین این‌ها اما برای من زمانی است که از یک وبلاگ شروع می‌کنم و از لینک‌ها و پیوندها و کامنت‌هایش می‌رسم به وبلاگ‌های بعدی و بعدی و دست آخر چند وبلاگ جدید دارم که خواننده‌ی دائمی‌شان شده‌ام. حسش درست شبیه زمانی است که با خواندن یک کتاب حس می‌کنید نویسنده‌ی مورد علاقه‌تان را پیدا کرده‌اید. می‌خواهید هر چه زودتر کتاب‌های دیگرش را بخوانید و اگر زنده باشید برای کتاب‌های بعدی‌اش صبر کنید. اگر لینک‌ها نبود احتمالا این تجربه‌ی یافتن چیزی دست اول هم نبود. وبلاگی که لینک نداشته باشد شبیه زندان است. همان قدر مخوف و خفه‌کننده که فیس‌بوک و توییتر و اینستاگرام و یوتوب هستند. می‌خواهند هر طور شده بیرون نروی، همان جا بمانی برای خودشان. می‌خواهند ترومن باشی.

 

صامت نه وبلاگ پر خواننده‌ای است و نه از آن دست وبلاگ‌هایی که هر روز یا هر هفته مطلب جدیدی دارند، اما وقتی به لطف بیان به تعداد کلیک‌های بخش پیوندها نگاه می‌کنم با خودم فکر می‌کنم همین که چند ده یا صد نفر از اینجا به وبلاگ‌هایی که فکر می‌کنم مفیدند و حرفی برای گفتن دارند، رسیده‌اند یعنی اتفاق مفیدی افتاده. شاید حتی اگر به جای توجه به وسوسه‌ی نوشتن، وقت می‌گذاشتم برای معرفی هفتگی یک وبلاگ دیگر، خروجی‌اش امروز حسابی سرخوشم می‌کرد.

 

بخش پیوندهای این وبلاگ همیشه بوده و قرار هم نیست جایی برود، اما در عین حال به این فکر کردم که اگر ما به اندازه‌ی کافی به لینک دادن فکر نمی‌کنیم، در آن سمت آیا اصلا به لینک گرفتن! یا همان کلیک کردن روی لینک‌ها و رسیدن به وبلاگ و سایت‌های دیگر فکر می‌کنیم؟ آمار بیان می‌گوید تعداد کلیک‌های بخش "صامت به روایت من" و "تماس با من" به طرز غیرقابل باوری بیشتر از کل کلیک‌های بخش پیوندهای این وبلاگ است. به این فکر کردم شاید مسئله اینجاست که ما به نوار پیوندهای کنار وبلاگ‌ها بیش از حد عادت کرده‌ایم و دیگر آن را جدی نمی‌گیریم. برای همین تصمیم گرفتم، در عین حال که بخش پیوندها همچنان سر جایش می‌ماند، صفحه‌ی مستقلی با عنوان "وبلاگ بخوانیم" هم راه بیندازم.

 

وبلاگ‌هایی که در بخش پیوندها قرار دارند، با توضیح مختصری در این صفحه هم خواهند بود، اما برای سایر وبلاگ‌ها تصمیم گرفتم به جای لینک دادن به وبلاگ، به یکی از مطالب آن‌ها لینک بدهم. در واقع به جای معرفی وبلاگ، مطالبی که از نظرم حرفی جالب یا متفاوت دارند را معرفی می‌کنم. ممکن است با مطلب موافق یا مخالف باشم، اما چیزی در آن پست وجود دارد که خواندنش را مفید می‌دانم. از طرف دیگر در نام بردن از وبلاگ‌های دیگر من همواره با یک معضل اخلاقی مواجهم و آن این که آیا معرفی کردن وبلاگی که ممکن است با بخش زیادی از آن موافق نباشم کار درستی است؟ با این کار این مشکل هم تا حدی برطرف می‌شود.

 

نکته‌ی دیگر این که من به هیچ عنوان بهترین پست وبلاگ را انتخاب نمی‌کنم (حتی پستی که خودم بهترین می‌دانم). اکثر این وبلاگ‌ها مملو از پست‌های جالب و خواندنی هستند، برای همین هم تصمیم گرفتم کار خودم را راحت کرده و صرفا یک پست خوب از وبلاگ را معرفی کنم. برای همین پیشنهاد می‌کنم حتما در وبلاگ‌ها گشت بزنید و پست‌های دیگر را هم بخوانید.

 

از مدتی قبل که تصمیم به این کار گرفتم آرام آرام لیستی هم تهیه کردم. اما حالا که می‌خواهم این بخش را اضافه کنم به این فکر کردم که شاید بهتر باشد به جای ارائه‌ی لیست بلند بالا، در شروع تعداد کمی پست را اینجا بگذارم و بعد به صورت هفتگی لیست را به روز کنم. با این کار این صفحه دست کم در ذهن خودم تا حدی پویایی خواهد داشت و فرصت کافی برای اضافه کردن لینک‌های جدید و ایستا نبودن این صفحه هم پیدا می‌کنم.

اما آخرین نکته این که اضافه کردن این صفحه نیازی به این همه توضیح نداشت. در واقع علت این توضیحات این بود که از شما هم بخواهم اگر مطلب جالبی خواندید، در همان صفحه‌ی وبلاگ بخوانیم و یا به صورت خصوصی لینک آن را برای من بفرستید تا این صفحه کامل‌تر و بهتر باشد.

 

 


حضور در جمع متخصصان و فارغ‌التحصیلآن‌هم رشته معمولاً فرصت مناسبی است برای درک بهتر فضای شغلی و تبادل‌نظر و آشنایی بیشتر با فرصت‌ها و چالش‌ها. به همین دلیل، برخلاف معمول که تمایل چندانی به حضور در جمع‌های شلوغ و اتفاقات از پیش برنامه‌ریزی نشده ندارم، از این نوع گردهمایی‌ها استقبال می‌کنم. کمترین خوبی آن‌ها این است که می‌شود چندساعتی نشست و از بیرون به آنچه دیگران می‌بینند نگاه کرد. گردهمایی روانشناسانی که هرکدام داعیه‌ی نقشی مهم در سلامت جامعه دارند.

ادامه مطلب

سال‌ها قبل ما با موج دهه‌ی 60 وارد دانشکده‌ی فنی شدیم. همه‌مان می‌خواستیم مهندس باشیم و مهم نبود چه مهندسی. انتخاب‌هایمان هم عموماً با برق شریف شروع می‌شد و فارغ از رتبه‌مان تا انتخاب صدم ادامه می‌یافت. برای این کار از مشاوران هم کمک گرفته بودیم. مبلغی پرداخت می‌کردیم تا از ما بپرسند رتبه‌مان چند شده و بعد همین 100 گزینه را برایمان بنویسند. آن‌هایی که کمی شجاع‌تر بودیم گاهی به‌جای شریف از تهران یا امیرکبیر شروع می‌کردیم و یا به لطف شنیده‌هایمان مکانیک و کامپیوتر و عمران انتخاب‌های اولیه‌مان بودند. بااین‌حال گزینه‌ی نهایی فرقی نمی‌کرد. همین‌که مهندس باشیم و اسم دانشگاهمان را همه بشناسند کافی بود. شریف ام آی تی ایران بود، تهران مهد مهندسی کشور، امیرکبیر را هنوز پلی‌تکنیک می‌گفتند، شهید بهشتی دانشگاه ملی و بر بام ولنجک و علم و صنعت شهره به عشق و . . مهندسی مهم بود، چون مهندس‌ها کشور را می‌ساختند، چون مهندس‌ها ریاضی می‌دانند و هوش و استعداد را هم حتماً فقط با ریاضی می‌سنجند، وگرنه سایر رشته‌ها که مُشتی حفظیات بود. حتی علوم کامپیوتر هم راضی‌مان نمی‌کرد، چون مهندسی نبود. نمی‌دانستیم که داستان فهم اشتباه ماست از این دو رشته.

ادامه مطلب

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

ماشين آلات غذايي همچی تمام دی جی 24 پشت هیچستان رباعی انتظار انجمن تفریحی حد و حدود اجاره ویلا چادگان بهرتین سایت تفریحی کافه خلیل تبليغات گوگل ادوردز